پنج ماهگی
سلام دختره قشنگم .... این روزا مامان و بابا سرمون خیلی شلوغه و واسه همین مامان خیلی کم فرصت می کنم بیام و برات مطلب بنویسم آخه اگه خدا بخواد میخوایم جابجا بشیم و خونمونو عوض کنیم
چند وقته پیش هم نامزدیه خاله نگار بود و خیلی خیلی خوشگل شده بود .. شما هم که ماشاءالله تیپ زده بودی ولی انقدر گریه کردی که اصلاً نفهمیدم نامزدی چطور بود .... نمی دونم چرا آخه سابقه نداشت و تو همیشه خیلی دختره خانمی هستی الآنم اومدم برات چندتا عکس بزارم و تو هم داری با لبات صدا در میاری
5 ماه و 13 روز ... جدیداً همینکه پوشکتو باز می کنم شروع میکنی به خوردنه انگشتهایه پات ( تازه بعضی وقتا هم پاشنه پا )
قربونت برم که انقدر متفکرانه می خوابی
اینجا هم که مچتو گرفتم .... جدیداً وقتی می ذاریمت تو کریر دیگه لم نمی دی و سعی می کنی که بشینی
و .... همیشه که خندون نیستی! این مدلی هم میشی البته خوب کمتر