سفر اصفهان
سلام دختره گلم
چند وقت پیش رفتیم مسافرت اصفهان . یعنی 92/5/18 که فرداش عیده فطر بود. ما با بابا علی و مامانی و خاله نگار و دایی مصطفی و اون یکی مامانی ( هنوز آخه حرف نمی زنی ببینم هرکی رو به چه اسمی صدا می کنی ) صبح زود راه افتادیم و برایه ظهر رسیدیم هتل عباسی. خدا رو شکر تو راه اذیت نکردی و خانوم بودی و جامونم خیلی خوب بود فقط متأسفانه شبه آخر مریض شدی. خیلی بد بود . رفته بودیم پارک پرندگان که تو راه برگشت حالت 4 بار بهم خورد . سریع بردیمت دکتر و دکتر گفت که ویروس جدید گرفتی و 1 شربت داد و آمپول . خدا رو شکر که مامان فریده با ما بود و اون گفت که آمپول بزنیم تا حالت سریع خوب بشه ( اگه به من و بابا بود این کار رو نمی کردیم چون دلش رو نداشتیم و اینطوری خودت خیلی اذیت می شدی تا حالت خوب بشه و طول می کشید ) خدا رو شکر بعد از اینکه آمپول زدی دیگه حالت بهم نخورد و فقط تا صبح تب کردی و ما هم مرتب پاشویه ات می کردیم و تبت رو چک می کردیم .
فردا صبحش که قرار بود بریم کلیسایه وانک نرفتیم آخه همه ناراحته شما بودن و دیگه وسایل رو جمع کردیم و برگشتیم تهران. از اونجایی هم که دکتر گفته بود همون شیر رو فقط بخوری شما هم از فرصت استفاده کردی ( بهتره بگم سوءاستفاده) و تا خوده تهران همش شیر خوردی ....
خدا رو شکر خیلی حالت بد نشد و در کل بهمون خوش گذشت
حلما در مهمانسرای عباسی
حلما زیاد عادت به نشستن رویه صندلی رو نداره
اینجا حلما خانوم مریض بود ولی خوب انگار نه انگار ....
حلما و عمارت هشت بهشت
حلما و عالی قاپو
حلما و باغ پرندگان