واكسن 4 ماهگي
سلام فرشته كوچولويه مامان
الآن كه دارم اينو برات مينويسم تو كريرت لالا كردي ....
پنجشنبه 12 مهر برديمت تا واكسن 4 ماهگي ات رو بزنيم ، صبح مثه هميشه سرحال و خوش اخلاق بودي و با بابايي رفتيم خانه سلامت سردارجنگل .... من كه تو نيومدم بيرون رو راه پله ها وايساده بودم و باباجون تو رو برد تو .... وقتي صدايه جيغت اومد من اومدم تو تا به بابا كمك كنم كه دكمه هايه سرهمي ات رو ببنده ... قربونت برم چه اشكي مي ريختي با تعجب هم به من و بابا نگاه مي كردي
ولي گريه ات خيلي كوتاه بود و زود بند اومد و رفتيم پيشه خاله نگار تا اونجا خدايي نكرده اگه تب كردي من دست تنها نباشم .... تا ظهر كه خيلي عالي بودي و اصلاً درد نداشتي و پاهات رو هم خيلي تكون ميدادي
اينم عكسه اون لحظه اته
ولي از ظهر به بعد انگار كه دارو اثر كرد و پايه كوچولوت درد گرفت ، تبم كردي و تا فرداش من و بابا جون مرتب چك مي كرديم و رو پيشونيت پارچه مي ذاشتيم كه خدايي نكرده تبت بالا نره ... اينم عكسه وقتي كه تب كرده بودي
خدا رو شكر كه مشكلي پيش نيومد و واكسنه 4 ماهگيتم تموم شد