حلماحلما، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 12 روز سن داره

نی نی تازه وارد ما

حلما خانوم در شمال و جنوب ایران

امسال عید خیلی خوب بود و مسافرت زیاد رفتیم از 6 تا 9 فروردین رو رفتیم شمال ( محمودآباد ) با عمه شهرزاد و مامان فریده اینا ... از 12 تا 15 فروردین هم رفتیم کیش با خاله نگار و مامان زینب اینا ...
30 فروردين 1393

سال 1393

سلام دختر قشنگم خدا رو شکر که امسالم همه در کنار هم بودیم ... تو این مدت خونه تکونی چون دیدی مامان میرم حمام و اینا رو تمیز می کنم خیلی خوشت اومده و خیلی دوست داری بری حمام و برسش رو بگیری و بکشی به در و دیوار ... منم برا اینکه سرت گرم بشه کاری به کارت ندارم فقط قبلش وسایل خطرناک رو از دور و برت جمع می کنم بعد می فرستمت بری تو ... فقط دیگه فکر کنم کم کم رنگه رویه توالت فرنگی بره بس که تو روشون رو برس کشیدی سال هم که تحویل شد قبلش داشتی حموم رو می سابیدی و نذاشتی لباس عیدت رو تنت کنم و فقط من بدو بدو از حموم آوردمت بیرون و 1 ماچ گنده کردمتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت خوشگلم امیدوارم 120 تا بهار رو ببینی و هر سالی برات بهتر از سال قبلش ب...
30 فروردين 1393

حلما و بیماری

دختر گلم متأسفانه 1 ویروس جدید اومده بود و شما هم بهش " نه " نگفتی و اونو گرفتی و حدود 1 هفته ای هم خودت هم مامان و باباجون خیلی اذیت شدیم ولی خداروشکر الآن دیگه حالت خوبه ...
27 اسفند 1392

مهمانی ولیمه

سلام فرشته 1 کوچولو شیطونه من جمعه ولیمه ابراهیم عمو و زن عمو جون ( عمو و زن عمویه مامان ) دعوت بودیم و با هم رفتیم اونجا ... چی بگممممممممممممممممممممممممم ؟!!!!!!!!!!!!!!! از وقتی که رفتی مهدکودک ماشاءالله دیگه اصلاً خجالت نمی کشیو حسابی برا خودت می دویی ایونر و اونور و فقط منتظری تا پاهات برسه زمین و ... شروعععععععععععععع خلاصه اینکه عینه کارتونه تام و جری شما اون موش کوچولوئه ( جری ) بودی و مامان و بقیه هم نقش تام رو بازی می کردیم ... جایی هم نبود که یه سری بهش نزده باشی ... خدا رو شکر که سالمی و تا دلت می خواد شیطونی کن من و بابا جون هم از این قضیه خوشحالیم و فقط نگرانیمون ماله اینه که خدایی نکرده به خودت آسیبی نزنی ... آخرین...
29 دی 1392

پنجمین نمایشگاه بازی و سرگرمی

دختره قشنگم چند روزه پیش تو بوستان گفتگو نمایشگاه کودک و سرگرمی گذاشته بودن که من و شما به همراه خاله نگار و مامان زینب پنجشنبه 19 دیماه با هم رفتیم اونجا فکر نمی کردیم انقدر شلوغ باشه و اونجا اول کلی گشتیم تا ماشین رو پارک کنیم و خدا رو شکر 1 جا پارک پیدا کردیم ( از معضلات امروزه تهران ) و بعد رفتیم داخله نمایشگاه ... از دری که وارد شدیم اولین غرفه مخصوص کلاه قرمزی بود و اونجا هم 1 تلویزیون بود و داشت سی دی شو پخش می کرد و شما اصلاً از کنارش تکون نمی خوردی ... مامان زینب برات 1 عروسک کلاه قرمزی رو خرید و با کلی خواهش و تمنا از اون غرفه جدا شدی ... اونجا پایگاه سنجش چم بچه هایه 1-6 سال هم بود که شما رو بردیم و خدا رو شکر مشکلی نداشتی و...
29 دی 1392